دانلود ترجمه مقاله کارآفرینان از چه طریقی می توانند از مزایای مدیریت شکست استفاده کنند؟

چارچوبی برای مدیریت شکست:
رویدادهای بزرگ می توانند به صورت متفاوتی تعریف شوند، به عنوان مثال، در اشکال خطای عملیاتی و یا اتفاقات ناگوار و یا فاجعه از جمله تصادف، و یا سقوط هواپیما. بدون در نظر گرفتن بزرگی شکست، تعریف شکست ممکن است جلوی چشم بیننده باشد چرا که معمولا اهداف و مراجع مختلفی وجود دارد که موفقیت و یا شکست بر مبنای آن موفقیت و یا شکست مورد قضاوت قرار می گیرد. تنظیم اهداف و مراجع سازمانی به دلیل ماهیت سیاسی و داستانی اش در مورد تمایز بین موفقیت و شکست کاملا خاص است. اما ایجاد چنین پویایی از اهداف رسمی و غیر رسمی در تعریف از موفقیت و شکست مولفه ای فراتر از این پژوهش است. در عوض ، ما موفقیت و شکست را بر مبنای نتایج اقدامات و همچنین دستیابی به اهداف ثابت مورد قضاوت قرار می دهیم. به طور مشخص ، ما موفقیت و شکست را به صورت عملیاتی به صورت زیر تعریف می کنیم؛ 1) موفقیت حالتی است که در آن واقعیت بالاتر از هدف است 2) شکست حالتی است که در آن واقعیت پایین تر از هدف است. با توجه به این تعریف عملیاتی ، در این پژوهش ، کلمه شکست فقط به معنی از دست دادن کامل و یا ورشکستگی نیست بلکه حالت هایی مانند ناامیدی ، کشمکش و یا پشیمانی نیز که در آن واقعیت وخیم تر از انتظارات است نیز معنی شکست را متبادر می کند. در نهایت 3 ) مدیریت شکست به صورت اتخاذ یک شیوه اصولی به منظور بهترین استفاده از شکست تعریف می شود. در نتیجه ، نمونه گیری جامع و تجزیه و تحلیل ها از طریق رویکرد تئوری قدیمی ، دو بعد از چارچوب مدیریت شکست را برای ما نمایان می کند ؛ اولین بعد ، نوع شکست است ( و عوارض جانبی آن). بر طبق تعریف عملیاتی شکست ، ( به عنوان مثال حالتی که در آن واقعیت به بخش کمی از هدف دست پیدا می کند) می تواند سه نوع مختلف از واقعیت را در ارتباط با منابع داخلی و خارجی و یا نیرو ها ، کمبود ها ، مازاد و تناقض ها را فراهم کند. دومین بعد این است که ما می توانیم از اهداف شکست ایتفاده کنیم. اولین مورد از این سوه مورد – صرفه جویی در منابع داخلی است – بر طرف کردن خطرات داخلی – و یادگیری دانش جدید است که تلاشیست برای سازکاری محیط ما را در مواجهه با شکست.

A FRAMEWORK FOR FAILURE MANAGEMENT:
Magnitude of event that is defined as failure can vary, for instance, in the forms of operational errors or mishaps, or catastrophe such as accidents, or plane crashes. Regardless of magnitude of failure, definition of failure may be in the eyes of beholder because there are usually various goals or references by which success or failure is judged. Setting an agreed-upon organization goal or reference point is especially difficult because of political and narrative nature of the distinction between success and failure. But such dynamics of establishing official or formal goals to define success and failure is beyond this study. Rather, we judge success or failure as the outcome from a black box in which actions are compromised and negotiated to set, achieve, and evaluate a formal and fixed goal. Specifically, we operationally define success and failure as follows. (1) Success is ‘a state where reality is superior to the goal.’ (2) Failure is ‘a state where reality is inferior to the goal.’ According to this operational definition, in this study the word ‘failure’ means not only complete loss or bankruptcy but also any adverse state such as frustration, conflict, or regret in which reality is worse than expectations. Finally, (3) failure management is defined as ‘the systematic ways to make the most from failure.’ As a result of the comprehensive sampling and analyses through grounded theory approach, two dimensions of a failure management framework were found. The first is the types of failure (and its side effects). According to the operational definition of failure (i.e., a state where reality falls short of the goal), there can be three different types of inferior reality in terms of internal/external resources or forces: deficiency, excess, and inconsistency. The second dimension we use is purposes to use failure. The first three purposes — saving internal resources, reforming internal hazard, and learning new knowledge — are the efforts to adapt the internal environment in the face of failure.